در این مستند استخوانهای کشف شده در یک گور جمعی در اورشلیم را به مسیح، پسر مسیح و خانواده او نسبت میدادند. این مستند در کنار فیلمهایی چون کد داوینچی که در همان سالها تولید شد، اصول عقاید مسیحیت را به صورت جدی خدشهدار میساخت. جالب اینکه در مستند مذکور به این نکته اشاره میشد که آنچه گفته میشود ایمان مسیحی را نابود نمیکند بلکه شکل و چگونگی آن را تغییر میدهد. فعالیتهای اینچنینی جمیز کامرون نشان میدهد او از سالها پیش در طرحی که مبانی ادیان بزرگ وحیانی را به چالش میکشد و آنها را نزد پیروانشان بیاعتبار میسازد، مشارکت داشته است.
آواتار سرشار از نشانهها و نمادهایی است که مخاطب را به سوی هدف نهایی فیلم هدایت میکنند. غالب این نمادها و نشانهها برای مخاطبان غربی که با فرهنگ یهودی – مسیحی آنگلوساکسون ها آشنایی بیشتری دارند، کاملاً معنادار است و درک میشود.
آواتار فیلمی برای نوزایی، برای بازتولد و برای شکلگیری دنیای نوین یا همان نظم نوین جهانی است. آواتار ترسیم آموزههای معنوی و دینی در جهان آیندهای است که بر اساس قواعد نظم نوین جهانی شکل خواهد گرفت. جیک، از یک خواب طولانی در سفینه مادر بیدار میشود و به پاندورا میرود تا آغازگر دنیای جدید باشد. رؤسای او زمانی که جیک میپذیرد در پروژه موسوم به آواتار مشارکت کند این جمله را به زبان میآورند:
It’d be a fresh start, on a new world
این یک شروع تازه در دنیایی جدید است
جیک بارها در طول فیلم به آموزههای ناوی درباره تولد و بازتولد اشاره میکند. در آخرین سکانس فیلم جیک مراسم آئینی که به انتقال روحش از بدن انسانی به بدن آواتاری میانجامد، را به جشن تولد خود توصیف میکند، جشن تولدی که برای او و کسانی که در دنیای او زندگی میکنند اهمیت ویژهای دارد چرا که آغاز یک زندگی تازه در دنیایی جدید است.
در فیلم آواتار دو دنیای متفاوت معرفی میشود؛ دنیای کنونی و دنیای جدید آینده.
در دنیای کنونی شخصیتهای نظامی چون کُلنل کواریچ و شخصیتهای اقتصادی چون پارکر کنترل شرایط را در اختیار دارند و میکوشند هر مشکلی را با راه حل نظامی از میان بردارند. در دنیای کنونی علم بدون توجه به مؤلفههای معنوی تعیینکننده سیاستها و تصمیمگیری هاست. تجارت و سرمایهداری محور اصلی این دنیاست و دکتر گریس (که نماد علم و دانش کنونی است) و کلنل کواریچ در واقع به اهرمهای تجاری سهامداران بزرگی که از تجارت آنوپتانیوم سود میبرند، تبدیل شدهاند.
در دنیای آینده غلبه تجارت و سرمایهداری بر هماهنگی و تعادل با طبیعت، از میان رفته است. در دنیای جدیدِ آینده ارتباط با ایوا الهه مقدس و همنوا شدن با هارمونی طبیعیت از همه چیز مهمتر است. اقتصاد و قدرت نظامی در نیز در هماهنگی با این ساختار تعریف میشوند.
مولفههایی که به دو دنیای کنونی و دنیای آینده در فیلم نسبت داده میشود، همان مولفههایی است که در دهههای اخیر از سوی متفکران و استراتژیستهای غرب برای تمایز میان دنیای مدرن و پست مدرن توصیف شده است. به بیان ساده میتوان گفت پست مدرنیسم تلاشی است برای ارائه تصویری از دنیای روشن آینده در پیش چشم کسانی که با مدرنیسم همراه شدهاند و اکنون از آن ناامیدند. این در حالی است که پست مدرنیسم به هیچ وجه نقطه مقابل مدرنیسم و نفی مبانی آن به شمار نمیآید.
در دنیای جدیدی که آواتار پیش روی ما قرار میدهد از همه چیز مهمتر دین و آئینی است که بر این دنیا حاکم است و تنها کسانی میتوانند در این دنیا سهمی داشته باشند که این دین و آئین را باور داشته باشند. دکتر گریس و دو تن از همکارانش به همراه جیک و خلبان ترودی تنها کسانی هستند که به آموزههای این آئین ایمان میآورند و به دنیای آینده راه مییابند، البته دکتر گریس و ترودی در طول داستان به شکل نمادینی جان خود را از دست میدهند. در ادامهی این گفتار به جایگاه گریس و نمادنمای او خواهیم پرداخت.
آنچه ناویها به عنوان دیدن و آئین برگزیدهاند هیچ چیز نیست مگر شناخت طبیعت، شناخت روح مقدس طبیعت، باور به تناسخ و تجسد و در نهایت هماهنگی با آهنگ و ملودی طبیعت. این آیین که الهیات طبیعی نامیده میشود، اقتباسی از چند جریان شبهدینی قدیمی از جمله عرفان سرخپوستی ، شمنیسم ، بودیسم ، هندوئیسم و البته میراث کابالا میباشد. جِیک باورهای دنیای زیبای ناوی را اینگونه توصیف میکند:
Flow of Energy, Spirits of Animals, deep connection
A network of Energy That flows through all living things, all energy is only borrowed And one day you have to give it back
جریان انرژی، روح حیوانات، ارتباط عمیق، شبکه ای از انرژی که در کالبد همه موجودات زنده ساری و جاری است،
همه انرژی ها چیزی جز یک ودیعه نیستند که باید روزی آن را باز پس دهیم،
ناویها روح طبیعت را Eywa می نامند. ایوا روح مطلق است و روح هر موجود زندهای که گرفتار مرگ میشود نزد او میرود. اجزای طبیعت با هم ارتباط عمیقی دارند. همه گیاهان از طریق ریشههای خود شبکه وسیعی را شکل میدهند که ارتباط موجودات زنده ناوی را فراهم میآورد و تعادل میان آنها را تضمین مینماید. جیک مرگ را بر اساس آموزههای ناوی اینگونه توصیف میکند:
your spirit goes with Eywa your body stays behind to become part of the people…
روح تو به نزد ایوا میرود و بدنت باقی میماند تا به قسمتی از بدن دیگران تبدیل شود…
در ناوی همه چیز از درون درک میشود و هماهنگی با طبیعت را نیز که راز سعادت و زندگی خوب است باید با مراجعه به درون کشف کرد. ناویها حتی در زمان شکار و سایر فعالیتهای روزمره بر اساس این کشف درونی و مراقبه باطنی و مراجعه به خود، راه درست را درمییابند. زمانی که نیتری دختر قبیله سعی دارد به جیک آموزش دهد که چگونه مرکب خود را رام نماید از او میخواهد با هارمونی طبیعیت ایکان (جانوری که به عنوان مرکب استفاده میشود) هماهنگ شود تا بتواند از حرکت و رقص روح ایکان در جهتی که تمایل دارد استفاده کند. نیتری میگوید این چیزی است که جیک باید آن را درون خود احساس کند:
this you must feel inside
اینو باید از درون احساس کنی…
تکیه بر حس درون در تصمیمگیریها و باورهای قلبی و همچنین هماهنگ شدن با نوای طبیعت و احساس نمودن روح موجودات طبیعی، از مولفههای صریح و غیر قابل انکارِ الهیات طبیعی است.
دقت داشته باشیم الهیات طبیعی یعنی معنویتی که آواتار به آن فرا میخواند، ادعای هیچگونه جنبهی ملکوتی و متافیزیکی ندارد، بلکه تمام آنچه که در این آئین مورد توجه است شناخت ارتباط طبیعی است که انسان با موجودات دیگر و با روح حاکم بر همه موجودات برقرار میکند. دکتر گریس زمانی که سعی دارد مدیر اجرایی پروژه استخراج را قانع کند که تخریب درخت مقدس کار درستی نبوده است به او میگوید:
من از یک توهم جادوئی حرف نمیزنم، من از یک شبکه بیولوژیک گسترده در میان موجودات زنده روی پاندورا حرف میزنم که درست همانند عصبهای مغز فعالیت میکند.
به عبارت دیگر آنچه که از نظر آواتار دین آینده خواهد بود قرار نیست ابعاد ملکوتی از هستی را به روی ما بگشاید بلکه صرفاً شناخت درست طبیعت و بُعد ناسوتی هستی است که در اینجا همه هستی به شمار میآید. در واقع الهیات طبیعی با انکار الهیات وحیانی بر پایه یافتههای علمی و تجربه درونی، نوعی حس هماهنگی و یکپارچگی با طبیعت را برای فرد به همراه میآورد.
الهیات طبیعیِ آواتار چارچوب اصلی خود را از عرفان یهودی یعنی میراث کابالیسم اقتباس کرده است. لازم به ذکر است ارجاع به آموزههای کابالیستی در فیلمها و سریالهای مختلف امریکایی، در حال حاضر به اوج خود طی دو دهه اخیر رسیده است و این نشان آن است که این جریان فکری در آنچه دین نوین جهانی نامیده میشود، نقش و جایگاه ویژهای خواهد داشت.
کابالا یا قبّاله آموزههای عرفانی رمزی و غیروحیانی است که از سدههای گذشته در میان برخی رهبران یهودیان دست به دست شده است. عنوان این جریان، به دلیل ارجاع آن به عارفان یهودی کهن که قبل و پیش از این میزیستهاند قبّاله نامیده میشود که معرّب آن کابالا میباشد. ارجاعات فیلم آواتار به آموزههای یهودیان و عرفان قباله به حدی است که گویی جیمز کامرون قصد داشته است کابالا را به عنوان دین نوین جهانی معرفی نماید.
تقریباً تمامی نقد و تحلیلهایی که درباره آواتار در منابع نزدیک به کانونهای مسیحی و یهودی قابل دسترسی است، الهه ناوی Eywa را تلفظ دیگری از خدای یهودیان یعنی Yahweh معرفی کردهاند. ساکنان بومی پاندورا، Na’vi نامیده میشوند. Navi در زبان عبری همان نبی معنا میدهد که به شخص صاحبخبر و آگاهی اطلاق میشود. ساکنان پاندورا از شبکه ارتباطی بیولوژیکی در میان موجودات طبیعت خبر و آگاهی دارند که انسانها از آن بیخبرند. یکی از سکانسهای آواتار به گفته برخی شاهدان در سینماهای اسرائیل لبخند رضایتمند تماشاگران را موجب شده است.
نیتیری دختر قبیله زیر درخت مقدس، به جیک میگوید که زمان آن رسیده است یکی از دختران قبیله را به همسری برگزیند. او پیشنهاد میکند جیک با Ninat ازدواج کند و در توصیف نینات میگوید: Ninat is a great singer .
Ninet Tayeb خواننده زن مشهور اسرائیلی است و ارجاع به او در این فیلم بهعنوان یکی از ساکنین ناوی، تلویحاً این قوم را با بنیاسرائیل مشابهت میدهد.
صرفنظر از ارجاعات کوچک اینچنینی، آنچه حائز اهمیت است تشابه مفهومی دین ارائه شده در این فیلم با آموزههای کابالیستی است به طوری که جیک میچلسون دوستدار و مروج عرفان کابالیسم درباره آواتار میگوید: آواتار همان کابالیسم است که از فیلتر هندوئیسم عبور کرده است. تأکید این فیلم بر panentheism که از مولفههای کابالیسم نیز میباشد به حدی است که جیک میچلسون را به وجد آورده است.
مسأله مهم مرتبط با همه خدایی و همه درخدایی که در آواتار القاء میشود و از آموزههای مسلّم کابالیستی است در حال حاضر با استفاده از شبکه گسترده تبلیغاتی در حال ترویج است. شاید در نگاه اول آواتار فیلمی در دفاع از طبیعت و ترویج زندگی مسالمتآمیز با آن به نظر آید. ولی این یک سادهاندیشی غیر قابل بخشش است. آواتار به چیزی فراتر از آن و پیچیدهتر از آن فرا میخواند. اگر به دیگر بخشهای پروژه بزرگ دین نوین جهانی توجه کنیم به مسأله مهمی به نام محیط زیست گرایی یا environmentalism خواهیم رسید. هواداران محیط زیست چند طیف مختلف را شامل میشوند.
این جنبش اجتماعی که در ابتدا با انگیزه حمایت از منابع زیست محیطی در برابر آلودگیها و مصرف نادرست انسانی شکل گرفت، اکنون در شاخههای اصلی خود به جنبشی فلسفی – آئینی تبدیل شده است که به سوی ستایش الهه مادری یا همان سیاره زمین و منابع طبیعی آن، سوق یافتهاند. یکی از رهبران اصلی و متنفذ جریانهای محیط زیست گرایی الگور است، کسی که در دور اول ریاست جمهوری جرج بوش رقیب انتخاباتی او بود.
الگور به دلیل فعالیتهایش در حمایت از محیط زیست، شهرت جهانی دارد. هرچند وی متهم است مأموریت دارد زمینه روانی پذیرش مالیاتهای سنگین جدید بر سوختهای فسیلی را در مردم امریکا فراهم آورد ولی برخی شواهد نشان میدهد پشتپرده فعالیتهای او چیزی فراتر از این اتهامات باشد. او در کتابهای خود ضمن جلب توجه خوانندگان به مسأله زیست بوم و محیط پیرامون با نگاهی فلسفی – آئینی فراتر از حفظ منابع طبیعی، همگان را به نوعی ستایش و پرستش در برابر زمین دعوت میکند. اقدامات الگور در القای نگاه عرفانی – آئینی به طبیعت به حدی است که برخی او را مفسر جدید برای انجیل خوانده و کتاب مهم او با نام «زمین در تعادل : بوم شناسی و روح انسان» را «انجیل به روایت الگور» نامیدهاند. در وابستگی الگور به کانونهای ماسونی و صهیونی ایالات متحده شواهد کافی در اختیار همگان قرار دارد، اما صرفنظر از این شواهد، بررسی محتوای کتابها و سخنرانیهای الگور نشان میدهد وی در پی قلب ماهیت نگاه ادیان نه تنها نسبت به طبیعت بلکه نسبت به تمامی شؤون زندگی است و تلاش میکند نگاه جدیدی را که تحت مفاهیم شبهعرفانی و آئینی الهیات طبیعی تعریف شده است، جایگزین آن نماید.
نظر شما